به گزارش فاطر 24؛ همه آنچه که اغلب ما پیرامون زندگی محمدرضا پهلوی می دانیم، مربوط می شود به دوره جوانی و سلطنت وی که عنوان شاه ایران را داشته است. اما شاید از جزئیات زندگی وی که بعد از فرار از ایران رویداد، اطلاعات زیادی نداشته باشیم.
کتابی که این هفته قصد معرفی آن را داریم کتابی است با عنوان آخرین سفر شاه، نوشته ویلیام شوکراس، که توسط عبدالرضا هوشنگ مهدوی به فارسی ترجمه شده و انتشارات آسیم آن را در 583 صفحه منتشر کرده است.
این کتاب که حائز عنوان کتاب برگزیده سال 1387 نیز شده است مربوط به دوران زندگی محمدرضا شاه پهلوی پس از 26 دی ماه سال 1357 است.
این کتاب ماجرای آخرین سفر شاه است به سوی تبعید و مرگ؛ محروم از هر گونه احترام ، و سرگردان در جهان، آن هم در حالیکه همه دوستان سابق از او روگردان شده بودند.
ویلیام شوکراس روزنامه نگار شهیر انگلیسی با قدرت قلمی که دارد شاه را در این سفر که در واقع فرار اوست از دست دشمنانش ، گام به گام تعقیب می کند، ناتوانی او را در آستانه سقوط رژیمش نشان می دهد، مرگ او را از بیماری سرطان توصیف می کند و تلاشهای او را در جستجوی پناهگاهی نزد متحدان سابقش شرح می دهد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
"در اواسط ماه اکتبر رابرت آرمائو از نیویورک به مکزیک پرواز کرد، بیش از یک ماه بود که او شاه را ندیده بود. به درون اتاق خواب شاه رفت و از مشاهده قیافه او وحشت کرد. صورت شاه سیاه شده بود و از دردهای شدیدی در شکمش رنج می برد و حالت تهوع داشت. بزحمت می توانست چیزی بخورد، آرمائو گمان کرد او در حال مرگ است.
در بیرون اتاق خواب، فلاندرن و آرمائو برای نخستین بار با یکدیگر روبرو شدند. فلاندرن از مشاهده ظاهر تر و تمیز و لباس شیک آرمائو یکه خورد. او برای این متصدی جوان روابط عمومی آمریکایی این راز را فاش ساخت که سالیان دراز است که خود او و رئیس مافوقش ژان برنار به معالجه شاه اشتغال دارند.
آرمائو با این اسامی آشنا نبود، ولی وقتی به کین تلفن زد و از او خواهش کرد که به مکزیک بازگردد، کین مطلب را فهمید، هانطور که نام کریستین بارنارد مترادف با جراحی قلب است، نام ژان برنار با سرطان خون و سرطان لنف مترادف است. اکنون اختلافاتی که می بایست آخرین سال زندگی شاه را تلخ کند و به مخاطره اندازد، کم کم بروز می کرد..."
علاقمندان به مطالعه این کتاب می توانند به کتابخانه های عمومی مراجعه فرمایند.
انتهای پیام/